آنچه کسی میگوید هست
اما در واقعیت میگریزد از چنگی به چنگی از شدتها به بینهایت
زنی که مردش را از دست داده خاطرات مرد از هم جدا میشوند
زمانی که مال آنها بوده خرد میشود و فرو میریزد و فراموشی زن را میبلعد
در دهان ماشین مرکزگریز زمان، زن پا سفت میکند «اونایی که اینجا بم احتیاج دارنو ترک نمیکنم.»
از کلیهها تا ستارگان، ارتباطات در شتابند معجزهای که تیر میکشد.