ما نمیخواستیم به اینجا بیاییم نسلها ما را میخواستند
ما جهان را خلق نکردیم ما خلق کردیم
آیا گاهی ما را چون رازی پنهان میکند بدون کشف
پس از آنکه اشکهایمان در بازوانش جنبید به درون آنچه همیشه کوچکتر و اتمهای کوچکتر وجد را عیان میکند
و نیز اصطکاکِ مهربانی بدون چشم! آتشبازیهای لبخندی نازک نظارهای یتیم