همه آشفتهایم،
آسمان سیاه است.
ستارهها را جمعکردهاند،
گذاشتهاند توی ویترین،
طلا و نقره میدرخشد.
بابا نوئل،
با لباس سرخ روشن از جنس کاغذ مچاله
از انبار یک اداره میپرسد
بچهی خوبی بوده یا نه؟
بچه میبیند او
بادکنکفروش است
با سر انسان بر نخ
و میزند زیر گریه.