۱
در خانه ایی که از آن من نبود
با زنی که روزی مال من بود
پیانویی که هیچ کس نمیتوانست بنوازد
و صورت حسابهایی که هیچ کس نمیتوانست بپردازد
خانه از مه
زن از مه
واژهها از مه
عشق از مه
در مهی…
۲
شب هیچگاه این چنین سیاه نبود
زمین هیچگاه اینچنین مردد
در پس دندههای من تکهای از اندوه فرو میرود
چه کسی راهها را مسدود میکند؟
تو گفتی، من آنرا میدانم
من این کار را کردهام، دشمن راهها
با دستی پر از عشق کشنده
با سری پر از درد گزنده
با قلبی پر از خون سیاه شونده
۳
سالهاست در مهی راه میروم
در مهی از واژهها و اشارهها
در مهی از درد و تردید
روزی در مهی از بیحسی ناپدید خواهم شد
۴
بیا تا آنجا که جا دارد ویسکی بنوشیم
از لیوان یا بطری
مهم این است که به معده برسد
و بعد بگذار به ایستگاه برویم
و به ریل قطار گوش بدهیم
جایی که خطر به سوی تو میآید
بشنو، گوشهای خطرناک ما
به فلز نگران برخورد میکنند
شب هیچگاه اینچنین سیاه نبود.