با یک نفس، با یک آکولادِ نفس به هنگامِ بسته شدنِ جملهای
با یک آکولادِ دندهها به دور قلب
به هنگامِ بسته شدن، مثلِ مشت، مثلِ تور
به دورِ ماهیِ باریکِ نفس، با یک نفس
برای بستنِ همه و برای بستنِ خود در اندرونِ همه
یک قطعۀ باریکِ شعله، تراشیده از سطحِ ریه
برای شعلهور کردنِ دیوارهای زندان و تنفس در شعله
پشت میلههای استخوانیِ قفسِ سینه، درونِ برجِ
نای، با یک نفس، پیش از آنکه خناق بگیری
با دهانی پر از هوایِ غلیظِ
آخرین نفسِ مردی که اعدام میشود
و نفسِ داغِ لولههای تفنگ، و ابرِ
متصاعد از خونِ ریخته بر سیمان
هوا، که صدای تو را حمل میکند
یا خفه میکند آن را، فرو خورنده شمشیرها
سلاحهای کمری، بدونِ خون اما خونین
زخم زننده بر گلوگاهِ آکولادها، در بینِ آنها
مثلِ قلب در بینِ دندهها، مثلِ ماهی در بینِ تور
مرتعش میکند آخرین جمله را با لکنتِ یک نفس
تا آخرین نفس.
با یک نفس
اثری از : استانیسلاو بارانچاک کامیار محسنین