باز باید برگردم به آن ساحل متروک
و کلبهای کوچک بسازم به روی ماسه
به شکلی که دورترین رشته
از خزههای کمجان دریایی بیش از پنج – شش قدم
دورتر نرود از در خانهام؛
و دیگر هرگز بر نمیگردم که دستت را بگیرم.
به آنچه درکش میکنم پناه میبرم،
شادتر از آنی که همیشه بودهام.
عشقی که یک دم قد علم کرد در چشمانت،
کلماتی که یک دم نشست بر زبانت،
همه همانی بودند که در یک دم مردند،
کمینارسا، بسی خوش آوا.
اما من پیدا خواهم کرد سنگها و آسمانهایی نجوش را
همانجور که بودند در زمانی که من جوان بودم.
باید برگردم
اثری از : ادنا سنت وینسنت میلی کامیار محسنین