آه، عشق من، فکرش را کرده‌ای

آه، عشق من، فکرش را کرده‌ای


آه، عشق من، فکرش را کرده‌ای:

چطور در سال‌هایی که در پیش است، زمان بی‌مرام،
ستمکارتر از مرگ، تو را جدا خواهد کرد از بوسه‌ام،
و پیرت خواهد کرد و مرا رها در جوانیم؟
چطور من و تو، باز با هم، برای کوتاه زمانی،
صعود می‌کنیم تا آن عرش جاودان و دوست داشتنی
که هیچ زائری نتواند به یاد آورد یا فراموش کند؟
با همان اطمینانی که زمین می‌چرخد، شبی از جنس خارا
بیدار خواهد ماند، و خواهد دید آن شعله روح‌افزا
بر این سنگ دو سویه برای همیشه خاموش شده است؛
و به یاد می‌آری آن روز که آمدی
من کودکی بودم، و تو قهرمانی میانسال؟
و شب گذشت، و صبح غریب دامن گسترد
بر اضطرابمان از بهر یکدیگر!

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.