مردی را دیدم در تعقیب افق

مردی را دیدم در تعقیب افق


مردی را دیدم در تعقیب افق؛

هر دور به سرعت می گذشتند.

دلم گرفت از این؛

گرفتم جلوی مرد را.

گفتم: «بی فایده است.

تو هرگز نمی توانی…»

گفت: «تو دروغ می گویی.»

و باز دوید و رفت.

درباره‌ی کامیار محسنین

یک یادداشت

  1. سطر دوم مشکل داره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.