از ساعت نه

از ساعت نه


دوازده و نیم. زمان به چه سرعتی گذشت

از ساعت نه که چراغ را روشن کردم

و همینجا نشستم. نشستم بی آنکه چیزی بخوانم،

بی آنکه چیزی بگویم. تنهای تنها در خانه،

با که سخن بگویم؟

از ساعت نه که چراغ را روشن کردم

سایه اندام جوانم

تسخیر کرده مرا،

به یاد اتاق های خوشبوی دربسته انداخته مرا،

به یاد هوسی قدیمی – چه هوس بی پروایی.

و به یادم آورده خیابان هایی را که اینک نمی توان باز شناختشان،

کاباره هایی مملو از جمعیت که اینک تعطیل شده اند،

تئاترها و کافه هایی که دیگر وجود ندارند.

سایه اندام جوانم

چیزهایی را به یادم آورده که اندوهگینمان می کنند،

سوگ های خانوادگی، جدایی ها،

احساسات قوم خودم،

مردگانی که کمتر کسی باز می شناسدشان.

دوازده و نیم: زمان چگونه گذشته است.

دوازده و نیم: سال ها چگونه گذشته است.

 

1918

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.