فراموش کن عذابی
.که به دیگران داده ای
فراموش کن عذابی
.که دیگرانت داده اند
آب ها جاری اند و جاری،
بهارها می درخشند و پایان می گیرند،
.تو زمینی را فراموش می کنی که بر آن گام بر می داری
گاهی تکه ای از آوازی قدیمی می شنوی،
می پرسی معنیش چیست، چه کسی می خواندش؟
.خورشید کودکی گرم می شود
.نوه و نتیجه ای به دنیا می آیند
.دوباره دستت می گیرند و پا به پا می برند
نام رودها با تو می ماند،
!رودهایی چه بی پایان
مزرعه هایت زرد می شوند،
.برج های شهر نیستند به مانند گذشته
.تو خاموش می ایستی در آستانه