غرق هراس و بد گمانی،
با ذهنی ملتهب، چشمانی مضطرب،
نومیدانه می کوشیم گریزگاهی بیندیشیم،
نقشه می کشیم چگونه اجتناب کنیم
از خطر آشکاری که همه امان را چنین هولناک تهدید می کند.
با این وجود اشتباه کرده ایم، خطری پیش رو نیست :
خبر اشتباه بوده است
(یا آن را نشنیده ایم، یا درست درک نکرده ایم)،
فاجعه ای دیگر، چیزی که هیچوقت فکرش را نکرده ایم،
به ناگهان، با خشونت، بر سرمان نازل می شود،
و ما را در غافلگیری می یابد – دیگر مجالی نیست –
گم و گورمان می کند.
1911