تو زندگی می‌کنی …

تو زندگی می‌کنی …


تو زندگی می کنی، لیک برای مدتی کوتاه

و زمان

مرواریدیست فرانَما

انباشته از نفس

 

و اثاث گوشه هایش تیز است

و تن – حساس

و زمین – همه جا تخت

و بهشت – دست نیافتنی

 

عشق یک کلمه است

مغز – جعبه ای فلزی

که هر روز

به مانند یک زخم سر باز می کند

با کلید سیمین خیال

 

از سر کنجکاوی، می آموزیم

از سر عطش، می دانیم

از سر هوس، می درخشیم

از سر لجاجت، زنده می مانیم

 

و افسوس – گُلیست ظریف

گُلیست حساس

که گاه در رویاهایمان شکوفه می دهد

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.