حلقههای سبز دور چشمها، این چمن در حرکتی چالاک
کنارت به مهر حلقه می زند ، چندی بعد
آن را گرد میآوری، بعد به دورش میاندازی،
آشفته از لبخند جوانی و بیگناهیات
دراز کشیده زیر تو، این گنبد فرفری چمن
آوازش را در شن خواهد خواند
و تو را از آن خبر نیست و حالا میگذری
از میان ستارههای بیگانه، یک ابله!