زیباترین زنان بود
گیسوانش را شانه میکرد، همهی موهای آشکارش را
قوز میکرد وقتی مینشست،
زنی پرخون بود، مادیان باد
بارها از خیالم گذشت
که چه فریبنده بود این زن.
کجایش بیشتر؟ بیشک، دهانش.
همکوک با همهی احساسها
الحمرایی از آمیزهی بوسهها
لبهایش به هم میسایید و بالا و پایین میرفت.
آه، چشمهای من اینک،
گریه آغاز کردهاند، گریهای ممتد،
پیراهن زنی، محاصرهام کردهاست
آبی روز بر آن
خروس شب هم در آن آرمیده است.