رسیدن آن نامه
مهی بود که چمنی را لمس میکرد
و عیان میکرد صدها تار عنکبوت کوچک را
که روزی نامرئی بودند
جبر، اغلب، کنار چیزهای سادهای میایستد
که نادیدهشان گرفته ایم
تا نامهای به دستت بدهد
که از مرگ می گوید.
آنوقت دشت علفهای هرز را میبینی
که تمام این مدت
دستمالهای خیس بسیارش را
آماده میکرده است.

مرگ
اثری از : ماریان بوروچ محسن عمادی