آنگاه آنها مردند بیحتی ريختن خون سبز پيش از آنکه به زمين برگردند رنگ زمين را عوضکردند از سکوتهای اخطاری مرگ چرا اشيا چنين واضحاند همهجا قدم زديم در حاشيهي ميان شب و روز در دل برگهای خشک هرگز نه آهستهکردن گامها برای عادات ستارهها، و نه برای ما.
