تو مثل زمستان سردی مثل یک تکه یخ یک گلولهی برف مثل نهر کوچک گناه تو سردی مثل یک گمنامی، متروک مثل شبنم منجمد، گزنده مثل بادهای تند انگار خورشید گم شده است. آره، تو سردی مثل یه دوست بیرحم عین یه بوسهی دروغکی یک خداحافظی از سر ناچاری مثل صدای هیس یک مار. سرد، مثل مرمر سفید قلب یک قاتل شبیه سطح بیحرکت آب انگار که نیزهای مرده است. سرد، مثل خنجری شیشهای سنگی که تغییر قیافه داده است مثل ماه که چون چشم یک مقتول میدرخشد. تو سردی مثل عمری که از دست رفتهاست مثل تلخی و شیرینی حقیقت مثل عهد و پیمان یک خائن مثل از دست دادن ناگهانی جوانی.
