مدالش برای ما قصهای تعریف میکند که او چقدر افتخار میکرد وقتی در گروه موسیقی مینواخت و سربازها رژه میرفتند همان نقطهی کوچک روی سینهاش همان مدال. اول، تمیز و درخشان بود حالا گرد و خاک گرفته است از میان نسلها گذشتهاست جز خود مدال هیچکس نمیداند که حالا کجا رها شده است. سالهای زیاد در یک کشو دراز کشیده است گرد و خاکش روز به روز بیشتر شد مثل زمان که میگذرد ولی هنوز آنجاست در این همه سال هنوز کاملا فراموش نشده است هنوز مدال دایی من است.
