شاید وقتی برای موسیقی آمادهای هر سازی در این حوالی شکستهاست. شاید وقتی مهیای آزادی شدهای دلت دیگر نمیتپد. شاید وقتی جنونت بالا میگیرد آنچه میخواستی ببینی را پیدا میکنی شاید اگر نشانم دهی که چطور اشتیاق گدایی میکند و آهنگی را در می-مینور مینوازد، رودخانهی آرام بالها خود را افشا کنند. به جایش اما، به ناچار، چنین اتفاقی میافتد: ویولنی شکسته دلی ناگشوده فرمانی از مسیح یا محمد -تبعید سلوک خودش را دارد. حالا تو نفس میکشی، آهنگی یکدست در این حوالی میلنگد شبزندهداری دهانت.
