مادر مىبافه
پسر مىجنگه
به نظر مادره اين وضع خيلى طبيعيه.
– پدره چى؟ اون چيكار مىكنه؟
– پدره كار مىكنه:
زنش مىبافه
پسرش مىجنگه
خودش كار مىكنه
به نظر پدره اين وضع خيلى طبيعيه.
– خب، پسره چى؟
پسره اوضاعو چه جور مىبينه؟
– پسره هيچى، هيچى كه هيچى:
پسره، ننهش مىبافه باباش كار مىكنه خودش مىجنگه
جنگ كه تموم شد
تنگ ِ دل ِ باباهه مىچسبه به كار.
جنگ ادامه پيدا مىكنه و مادرهم ادامه ميده: مىبافه
پدرهم ادامه ميده: كار مىكنه
پسره كشته شده، ديگه ادامه نميده.
پدره و مادره ميرن گورستون
به نظر پدره و مادره اين وضع خيلى طبيعيه.
زندهگى ادامه داره.
زندهگى با بافتنى جنگ كار
با كار جنگ بافتنى جنگ
با كار كار كار
زندهگى
با گورستون.