دنيا پر از چالههاى بزرگ خونه
اين همه خون ِ پخش و پلا چى ميشه
يعنى زمين اونو بالا ميره و مَس مىكنه؟
پس اى والّا به اين ميگسارى
چه ملاحظه كار و چه هموار!
نه، زمين اهل پياله نيست
زمين تلوتلوخورون نمىچرخه:
ارابه كوچولوى چاهار فصلشو به قاعده مىرونه
بارون، برف، رگبار، هواى خوش.-
هيچ وخ مس نمىكنه
اگرم بكنه فقط گاهى به گاهى:
يه آتيشفشون مفلوك ِ كوچولو.
زمين مىچرخه
مىچرخه با درختاش و باغاش و عمارتاش
مىچرخه با چالههاى بزرگ خونش و
همهى چيزاى زنده هم باش مىچرخن و خون مىپاشن،
زمين در بندش نيست
زمين مىچرخه و همهى چيزاى زنده بنا مىكنن زوزه كشيدن
اون در بندش نيس
مىچرخه
نه اون از چرخيدن دس مىكشه نه خون از ريختن وا مىمونه.
كجا ميره اين همه خون ِ پخش و پلا:
خون ِ آدمكشىها خون ِ جنگها
خون ِ مصيبت
خون ِ آدمايى كه تو زندونا لت و پار ميشن
خون ِ بچههايى كه آروم آروم به دست بابا ننههاشون شيكنجه ميشن و
خون ِ اونايى كه كلهشون خونريزى مىكنه
تو اين حفره و اون سولاخ…
خون ِ شيروونىكوبه
وختى سُر مىخوره از پشت بوم مىافته پايين و
خونى كه مياد و
موجاموج جارى ميشه
با نوزاد، با بچهى تازه زاد
مادرى كه شيون مىكنه و بچهيى كه ونگ مىزنه…
خون جاريه
زمين مىچرخه
زمين از چرخيدن دس ور نمىداره خون از جارى شدن.
كجا ميره اين همه خون ِ پخش و پلا:
خون ِ چماقكوب شدهها و اهانت ديدهها
خودكشى كردهها و تيربارون شدهها و محكوم شدهها و
خون ِ اونايى كه همين جورى مىميرن، تو تصادفا:
يه زنده داره از كوچه رد ميشه با تموم خون تنش
يه هو مىبينه مرده و
تموم خون تنش زده بيرون.
زندههاى ديگه خونو پاك مىكنن و جنازهرو مىبرن
اما خون لجوجه و
اون جايى كه جنازه بود
تا خيلى وقت بعد از اونم
هنوز يه خورده خون، سياه ِ سياه، جا مىمونه…
خون ِ دَلَمه شده
زنگار زندهگى، زنگار جنازهها
خون بسته مث شير
مث شير وختى مىچرخه
وختى مىچرخه عين زمين
عين زمين كه مىچرخه با شيراش با ماده گاواش
با زندههاش با مردههاش
زمين كه مىچرخه با درختاش و جونوراش و عمارتاش
زمين كه مىچرخه با عروسيا
مرده چال كردنا
گوشماهيا
فوجا
زمين كه مىچرخه و مىچرخه
با نهراى بزرگ خون.