جبریل قدسی (سه ویل)

جبریل قدسی (سه ویل)


۱

بچه‌ى زيباى جگنى نرم
فراخ شانه، باريك اندام،
رنگ و رويش از سيب ِ شبانه
درشت چشم و گس دهان
و اعصابش از نقره‌ى سوزان –
از خلوت ِ كوچه مى‌گذرد.
كفش ِ سياه ِ برقى‌اش
به آهنگ مضاعفى كه
دردهاى موجز ِ بهشتى را مى‌سرايد
كوكبى‌هاى يكدست را مى‌شكند.

بر سرتاسر ِ دريا كنار
يكى نخل نيست كه بدو ماند،
نه شهريارى بر اورنگ
نه ستاره‌يى تابان در گذر.
چندان كه سر
بر سينه‌ى يَشم ِ خويش فرو افكند
شب به جست‌وجوى دشت‌ها برمى‌خيزد
تا در برابرش به زانو درآيد.

تنها گيتارها به طنين درمى‌آيند
از براى جبريل، ملك مقرب،
خصم سوگند خورده‌ى بيدبُنان و
رام كننده‌ى قُمريكان.

هان، جبريل قديس!
كودك در بطن ِ مادر مى‌گريد.
از ياد مبر كه جامه‌ات را
كوليان به تو بخشيده‌اند.

 

۲

 

سروش پادشاهان مجوس
ماه رخسار و مسكين جامه
بر ستاره‌يى كه از كوچه‌ى تنگ فرا مى‌رسد
در فراز مى‌كند.
جبريل قديس، مَلِك مقرب،
كه آميزه‌ى لبخنده و سوسن است
به ديدارش مى‌آيد.
بر جليقه‌ى گلبوته دوزى‌اش
زنجره‌هاى پنهان مى‌تپند
و ستاره‌گان شب
به خلخال‌ها مبدل مى‌شوند.

– جبريل قديس
اينك، منم
زنى به سه ميخ شادى
مجروح!
بر رخساره‌ى حيرت زده‌ام
ياسمن‌ها را به تابش درمى‌آورى.

– خدايت نگهدارد اى سروش
اى زاده‌ى اعجاز!
تو را پسرى خواهم داد
از تركه‌هاى نسيم زيباتر.

– جبريلك ِ عمرم، اى
جبريل ِ نى‌نى ِ چشم‌هاى من!
تا تو را بَرنشانم
تختى از ميخك‌هاى نو شكفته
به خواب خواهم ديد.

– خدايت نگه‌دارد اى سروش
اى ماه رخساره و مسكين جامه!
پسرت را خالى خواهد بود و
سه زخم بر سينه.

– تو چه تابانى، جبريل!
جبريلك ِ عمر من!
در عمق پستان‌هايم
شير گرمى را كه فواره مى‌زند احساس مى‌كنم.

– خدات نگهدارد اى سروش
اى مادر ِ صد سلاله‌ى شاهى!
در چشم‌هاى عقيم‌ات
منظره‌ى سوارى
رنگ مى‌گيرد.

بر سينه‌ى هاتف ِ حيرت‌زده
آواز مى‌خواند كودك
و در صداى ظريف‌اش
سه مغز بادام سبز مى‌لرزد.

جبريل قدّيس از نردبانى
بر آسمان بالا مى‌رود
و ستاره‌گان شب
به جاودانه‌گان مبدل مى‌شوند.

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.