این قطعه یکی از زیباترین تمهیدات فرانسیس پونژ را به رخ میکشد. فراخوان و پیشنهادی از طرف پونژ برای دریافتن و درک شاعرانهی اشیاء به شیوهی او. پونژ سه موضوع / شیء/ گزینه را پیش میکشد. ما منتظریم تا نتیجهی گشودگی شاعرانه شیء را ببینیم. پونژ با وصف ویژهی خویش اولی را کنار میگذارد. وصفی که برای مخاطبِ پیگیر بیشتر به ایجاد یک دغدغه برای دنبالکردن شبیه است. سپس با توصیف حسی از گوشتهراسیاش از ما میخواهد ناگفتههایش را در کشف گوشت ادامه دهیم: «اگر برای یک لحظه به ظاهرش نفسزدنهای بریده بریده توجه کنم، هرچه بتوانم گفت، خواهم گفت.» (هرچند خود در قطعهای دیگر به نام تکه گوشت که پیشترها ترجمه کردهام این ناگفتهها را میگوید. شعر «تکه گوشت» از معروفترین آثار اوست). و دستآخر دو گزارهی تأمل برانگیز را بهمثابه پیشنهادی برای بیشتر نگریستن ارائه میکند. آری «متد خلاقه»ی پونژ تحریکآمیز است!
پونژ و پیشنهاد دریافتن اشیاء
سه فروشگاه
نزدیک میدان ماوبر، جایی که هر روز صبح زود منتظر اتوبوس میایستم، سه فروشگاه کنار هم ردیف شدهاند. جواهرفروشی، کُنده و ذغالفروشی، قصابی. یکیک آنها را بهدقت نگاه میکنم. انگار بین فلز، سنگهای گرانبها، ذغال و کنده بخاری، و یکتکه گوشت رفتار متفاوتی را درمییابم.
زیاد روی فلزات بحث نمیکنم که نتیجهی تجاوز آدمی یا کنش جداگری بر مواد معدنیِ ناخالص یا همجوشی سنگهای خاص است، موادی که نمیتوان آنها را به شکلی که هستند به کار گرفت. همچنین سنگهای گرانبها مورد نظر نیستند، زیرا کمیابی آنان باعث شده است که در گفتار منصفانه و متعادل طبیعت، واژههای معروف محدودی را به آنها اختصاص دهیم.
گوشت، لرزیدن به هنگام دیدناش، نوعی ترس همذاتپندارانه، مرا زیر فشار سرکوبیِ شدیدی قرار میدهد. بهعلاوه، قطعهی تازه بریدهاش، وقتی پردهی بخار یا مه بهطرز بیمانندی میپوشاندش، از پیش چشمهایی که به معنیِ دقیقِ کلمه کلبیمسلکاند. اگر برای یک لحظه به ظاهرش نفس زدنهای بریده بریده، توجه کنم هرچه بتوانم گفت، خواهم گفت.
از طرف دیگر، دروننگرانه اندیشیدن به چوب و ذغال، منبع لذت است به همان سادگی و فوریتی که هوشمندانه و مشخص است، آنقدرکه از به اشتراکگذاری آن خوشحال خواهم شد. شاید کسی به صفحات زیادی در این باب نیازمند شود، حال آنکه من اینجا کمتر از یک صفحه به آن اختصاص دادم. به همین دلیل خودم را به پیشنهاد این دو مقوله زیر محدود میکنم:
۱. زمانِ صرفشده در حرکت یکسویه اغلب جبران میشود، بهواسطهی مرگ.
۲. قهوهای، زیرا در سیر کربونیزاسیون قهوهای بین سبز و سیاه جا میگیرد، تقدیر چوب ولی ـ هر چند مینیمال ـ امکان کنش، اشتباه، خطا و هرگونه کجفهمی ممکن را اجازه میدهد.