زندگی‌نامه | هانس مگنوس انتسنزبرگر

زندگی‌نامه | هانس مگنوس انتسنزبرگر


بعدها دانستم
که جمعه-روزی بود
من بیرون آمدم
جیغ زنان، از تابوت‌ خود،
از مادرم.

آغشته به روغن، به آب و نمک
از تولدی خائنانه‌
تا مرگی مادرزاد.

واکسینه شدم، تطهیر و نشان‌دار،
برای زمانی طولانی
بین جمعه، و “نه جمعه‌ها‌”.
شرط خوشبختی
چهره‌ی بزک شده‌ی زور بود.
من هر روز لباس مرگم را عوض می‌کردم.

چهار خط آسمان را دیدم.
واژه‌های من بر باد رفتند
نه شهرت، و نه آتش مرا بلعید.

شب‌ها جگرم همچون سنگ بیابان است،
وقتی جمعه می‌آید، صدای فریادی را می‌شنوم،
گویی من‌ام که در لباس سپید جیغ می‌کشم،

بعد از آن انتظار طولانی، در لحظه‌ی تولدم.
آنگاه ناخشنود به خواب می‌روم و می‌اندیشم:
به من مربوط نیست. جنگ دیگری خواهد بود،

سگ مرده‌ی دیگری، نه من،
که به ماه پرتاپ می‌شود،
مدفون شده در فضایی
تهی از روح،
در فریاد.

درباره‌ی علی اصغر فرداد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.