هرچه عمر بلندتر
به رویا شبیهتر.
ای دلِ مجروح،
عنقریب آرام خواهی گرفت
سبکبار…
از برگ زرین صبح
چهچه پرندهای پرمیگیرد
چنان حلقهی دامی
پراکنده بر امواج.
به دور دوار سرگیجه
از …
زیر عدسیها
آسایشام را
حریصترم از مورچهای
برای تیغهی علف.
دستی
اگر به من نزدیک شود…
از سر غریزه
تنها یک خیال در سر دارم
اگز حیات بساط رایحهاش را برچیند
خردم میکند.…
والس گربهای
موشی هستم
بیش از اندازه متمدن.
مرا در کف دستت بگیر و
احساس کن…