آیا جاری نشدند مثل رودها-
مثل شکوه، مثل نور-
بر هفت روز تن تو؟
خوش نبود
بودنشان بر سرینهایت؟
و آیا این همان حس خداوندگار نیست وقتی فشردشان بر یکدگر
نخستین دلبند: «همه چیز».
تب. بخار. آتمان[1]. نبض. سرانجام
گناهی که به تاوانش میارزید. سرانجام یک شیرینی،
یک « تو از آن منی.»
دشوار است ایمان نداشتن به این:
از گل رس آبی- خرمایی شب
این دو سفالگر تو را مشت و مال دادند و ساختند و
هستی بخشیدند- خرد کردند و سپس ورز دادند- تو را ساختند-
اطلس استخوانها، دشت عضلات،
یک پستان درخت انجیر، آن دیگری بلبل،
هر دو شب و روز
آه ای زیبایی که آنها میآفرینند-
از برکندن و برساختن، رنج و ستارگان-
آیا نیستند آنان نیز درودگران تاریکی
که میسازند کلیسای کوچک تو را؟ آیا آنان نبودهاند که سوختهاند
بر محراب شکم تو، خوردهاند نانِ
رانهای تو را، له کردهاند تو را تا شراب، تا خون خدایان،
تا ضیافت خدایان؟
آیا آنان نبودهاند که محکم کردهاند مچهایت را، آیا آنان نبودهاند
که نگه داشتهاند تو را بر زانوانت؟
و آن زمان که این دستها گلوی تو را لمس کردند،
نشانت دادند چطور سیب و دنده را برگیری،
چطور شست در دهانت بگذاری و طعمش را بچشی،
آیا این تو نبودی که نود و نه نام آنان را به آواز خواندی-
زهیر، الف، دستان هفت روز،
ابوالهول، شهابهای شیرنشان، لوکوموتیو،
روبیدیوم، مرداد، و شهریور-
و آن زمان که فریاد کشیدی، ای پرومته!
آیا آتش نیاوردند؟
این دستان، اگر ایزدان نیستند، پس چرا
حالا که به سراغ من آمدهای، و من تو را بازگرداندهام
به آنچه از آن آفریده شدی، – به گِل روشن، نمک کانی-
پس چرا حالا زمزمه میکنی، آه هکاتوکایر[2] من، سنتیمانی[3] من
صد دست من؟
[1] . روح فناناپذیر انسان در آیین هندو
[2] . هکاتوکایر در اسطورههای یونان به معنای صد دست است و به هیولایی گفته میشد که صد دست و پنجاه سر داشت.
[3] . سنتیمانی نام لاتین هکاتوکایر است.