مردان در لباسهای آتشنشانها
چمباتمه زدهاند بر زمین
چهرههاشان سیاه از دود
پشتهاشان به بقایای هنوز مشتعل
به چه نگاه میکنند؟
هیچکدامشان حرف نمیزند.
دور از وعدههای غذای گرم،
دستپخت زنان
دور از صدفهایی
که کنار پنجره نهادهاند.
نگاهشان آرام است
انگار که در این تاریکی و خستگی و شکست
خانهی حقیقی خود را پیدا کردهاندو
جوانی با صورت نتراشیده
سومین نفر از سمت راست
کلاه ایمنیاش روی پا
طالعات را در خاموشیاش به خاموشیاش میخواند.