– كجا مىروى زندانبان زيبا
با اين كليد آغشته به خون؟
– مىروم آن را كه دوست مىدارم آزاد كنم
اگر هنوز فرصتى به جاى مانده باشد.
آن را كه به بند كشيدهام
از سر مهر، ستمگرانه
در نهانىترين هوسم
در شنيعترين شكنجهام
در دروغهاى آينده
در بلاهت پيمانها.
مىخواهم رهاييش بخشم
مىخواهم آزاد باشد
و حتّا از يادم ببرد
و حتّا برود
و حتّا بازگردد و
ديگر بار دوستم بدارد
يا ديگرى را دوست بدارد
اگر ديگرى را خوش داشت.
و اگر تنها بمانم و
او رفته
با خود نگه خواهم داشت
هميشه
در گودى ِ كف دستانم
تا پايان عمر
لطف پستانهاى الگو گرفته از عشقش را.