در پیادهروهای پردرخت
زندگی خواهم کرد.
برگها
نه رخصت رویا به من میدهند
نه فرصت خواب.
پیادهروهای پردرخت را وا نهادم.
و حالا به کجا خواهم رفت؟
نمیخواهم مرگ را به یغما برم
اگر مرگ تاراجم نمیکند.
از پیادهروهای پردرخت میآیم.
برگها هنوز تعقیبم میکنند
و تنها به این دلیل
احساس میکنم که تنم زنده است.