سرزمین میان ما
عریان شدهاست،
مناظر برهنه.
از ما
فقط چیزهایی بر جا ماند
که خود میدانستیم
تنها صخرهها
و اشکالی که از خود برمیآورند
چشمان تو، چشمان من،
در میانشان.
لازم نبود حرف بزنیم، چیزی بگوییم
در صخرهها
همهچیز بود
پیش از ما بر زبان آمدهبود.
نمیتوانستیم آنجا زندگی کنیم.