نه، نمیشود خوابید…
هرچه سکوت جوانتر
خصالِ ندامتِ خاکسترین، پرطنینتر.
در اتاق قدم میزنم و
بر کپهی یاس
دنجها را به هم،
وصله میزنم…
چه کسی تف میاندازد
در صورتام؟
غایت معصومیت آیا،
درون یک شاعر است؟
برج اسد و سنبله،
در آسمان مینشینند.
اثری از : محسن عمادی ولادیمیر هولان
نه، نمیشود خوابید…
هرچه سکوت جوانتر
خصالِ ندامتِ خاکسترین، پرطنینتر.
در اتاق قدم میزنم و
بر کپهی یاس
دنجها را به هم،
وصله میزنم…
چه کسی تف میاندازد
در صورتام؟
غایت معصومیت آیا،
درون یک شاعر است؟
برج اسد و سنبله،
در آسمان مینشینند.