بوس و کنارمان خیلی طول کشید
تا مغز استخوانمان به هم عشق ورزیدیم
صدای خرد شدن استخوانهامان را میشنوم،
اسکلتهایمان را میبینم.
حالا منتظرم بروی،
صدای تقتق کفشات دیگر شنیده نشود.
حالا، سکوت.
امشب، میخواهم تنها بخوابم
در جامهی خواب عفاف.
تنهایی
نخستین میزان بهداشتی است.
تنهایی
دیوارهای اتاق را بلندتر میکند.
پنجره را خواهم گشود
و حجم انبوه هوای یخزده به درون خواهد آمد
سالم مثل تراژدی.
اندیشههای بشری به درون خواهند آمد
و دلواپسیهای انسانی هم
فلاکت دیگران، قداست دیگران.
آنها آرام و عبوس اختلاط میکنند.
دیگر نیا!
من به ندرت
حیوان میشوم.