بازیگر دهانش را عیان میکند.
بعد، موهایش را.
در حوصها تظاهر میکند
به تک تک چهرههایش.
سر یک بوفالو را به تن میکند و بر میدارد.
سر یک گوزن را.
سر یک کرگدن را.
روی شاخهایش گل میگذارد.
بیرحمانهتر از بازیگر
هیچکس عاشق نمیشود.
بازیگر پاهایش را، دستهایش را عیان میکند.
آهسته حرف میزند.
انگار آهستهآهسته
بند انگشت به بند انگشت
خود را میگستراند.
به قدر یک بند انگشت از ستاره
یک بند انگشت از پنجرهی گشاده
یک بند انگشت از غار پرپیچ و خم درون.
بازیگر
اثری از : محسن عمادی هربرتو هلدر