اسبی بود سرخ، چهارنعل بر رود بیکران.
اسبی بود سرخ،
قرمزِ ِقرمز
«عینهو خون، دوون دوون، وقتی یه گوزنو میکشن.»
اسبی بود سرخ با پاهایی داغخورده از سنگ رنجبار لاجورد.
محتضر بر رود،
در آن چند دقیقهی کوتاه.
جان سپرد
در رود.
شب،
گورش بود.
گوری از مرمر خشک و
ابرهای لگدکوب.
اسبی بود سرخ
اثری از : اوئرتا محسن عمادی