یک شعر
چون نبردی بزرگ
مرا پرتاب میکند به این میدان
بی خصمی جز خویش
من و
هوای فراخ کلمات.
۲
میآرمد ابر
نور میآرمد
چشمها
گمراهانِ ابدی
از چندین فسانه خسته نمیشوند.
۳
آبیِ سمج
جهالتِ بودن در حدقهی بیگانه
چون خدا که در هیچ.
۴
به شعلههای آتش فکر میکنم در موسیقی
ولی نه
از این نیست که میترسم
از محکمهی عبوس نور میهراسم.