نامههایی از خواهرم
چه میتوانند بگویند نامهها
وقتی تو را میبینم؟
آیا گیسوانت آرام بر شانههایت نمیافتند
با آن موجهای طلایی
وقتی به درون میآیی
که با من از زندگیات بگویی؟
آیا لبهی دامنت سفت نمیایستد در خلسه
وقتی که راه میروی؟
زمین تو را حمل میکند.
چرا دیگران نمیتوانند اینها را ببینند؟
چرا فقط یک دست از چشمهی خدایان آب بر میدارد؟
آه خواهرم، خواهرکم
عکسهایت به دستم رسیده است!