سنگ و ستاره آهنگ خود را بر ما تحمیل نمیکنند
گلها خاموشند، اشیا چیزی را پشت سرشان نگه میدارند
به خاطر ما،
حیوانات هماهنگی بیگناهی و پنهانکاری شان را انکار میکنند
باد همیشه نجابت اشارات سادهاش را همراه خود دارد
و کدام آواز است که فقط پرندگان لال میدانند؟
و برای کدامشان دانه پاشیدی؟
بودن برایشان کافی است، فراسوی کلمات است
اما ما،
میترسیم، نه فقط در تاریکی
که حتی در نور کامل
همسایهی خود را نمیبینیم
و مایوس از احضار ارواح
در وحشت فریاد میزنیم: آنجایی؟ حرف بزن!