کفش‌های پدربزرگ

کفش‌های پدربزرگ


پدربزرگ، دوباره
رفتی آلو دزدی
و باز هم با بهترین کفش‌هایت رفتی
همان‌هایی که در کلیسا می‌پوشی

لا اقل می‌شد
کفش‌های دم دستی‌ات را ببری

پدر بزرگ می‌گوید راستی
چه فکری می‌کنند آن کفش‌های کلیسایی

تمام آن وعظ‌ها را شنیده‌اند
مدتی طولانی در کلیسا ایستاده‌اند
و آن وقت رفته‌اند.

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.