قطره ای بودن بر سینه هایت،
قطره براق شفافی بودن
بر پوست تشنه ات،
قطره ای نا آرام بودن
بر سینه های سوزانت،
قطره ای جذب شده بودن بر بدنت.
هیزمی بودن در آتشت،
زبانه ای بودن در آتشت،
آتشی بزرگ بودن
در آتش زندگیت،
سوختن، سوختن، یکسره سوختن،
و خاکستری بودن
منتشر با دم شهوتت،
دیگر هیچ چیز را حس نکردن، هیچ چیز را نخواستن.
تنها در ویرانی، آرامش هست، عشق هست،
تنها در ویرانی، وفاداری بیکرانی هست،
مردگان اند که با آرامشی جاودانی عاشق اند،
آه، که سنگ خارایی بودن
در دشت عشقت.