تقدیم به ماریان مور
اگر گمان جاودانگی در میان نباشد،
خاک باقی می ماند،
گیاه،
آب که مرداب ها را شکل می دهد،
شاخه که به روی آن پرنده ای می خواند،
رازی مشخص که خرد
سایه ای گذران می پنداردش.
در نهایت، زندگی باقی می ماند،
اتاقی که در آن یک زن جوراب سه ربعش را بالا می کشد،
اتاقی دیگر، شاید دیوار به دیوار،
که در آن، زوجی برهنه می شوند
و یکدیگر را در آغوش می گیرند، و عاقبت
به یکدیگر می گویند:
ما نخواهیم مرد.