ما نخواهیم مرد

ما نخواهیم مرد


تقدیم به ماریان مور

 

اگر گمان جاودانگی در میان نباشد،

خاک باقی می ماند،

گیاه،

آب که مرداب ها را شکل می دهد،

شاخه که به روی آن پرنده ای می خواند،

رازی مشخص که خرد

سایه ای گذران می پنداردش.

در نهایت، زندگی باقی می ماند،

اتاقی که در آن یک زن جوراب سه ربعش را بالا می کشد،

اتاقی دیگر، شاید دیوار به دیوار،

که در آن، زوجی برهنه می شوند

و یکدیگر را در آغوش می گیرند، و عاقبت

به یکدیگر می گویند:

ما نخواهیم مرد.

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.