ظلمت میچرخد و میگردد
از روشنی حرف میزند
سایهها، رو در روی پنجرهها:
تو کجایی؟
میتوانی ببینی؟
خانهها برای پریدن خیز بر میدارند
جادهها آمادهی هجومند
و پلیسهای ایستاده کنار چراغهای خیابان را
به زمین پرتاب میکنند.
سیمهای تلفن نشانه میروند
به درون و برون
تا ستارهها را بگیرند.
کجایی تو؟ خبر داری؟