عکسها لبخندهای ابدیاند.
آدم برفیهایی که هرگز آب نمیشوند
جشنهای تولد، پوشیده در رنگ کهربایی
که از سرداب دیروز نجات یافتهاند.
چهرههایی که روزی عزیزتر از الماسها بودند
پسرانی که تو را تا صبح بیدار نگه میداشتند
خانههایی پر از دوچرخه و بچه
ارواحی که سایههاشان را بر چمنها جا گذاشتهاند.
حالا ورق بزن
ببین بچهها بزرگ میشوند
بزرگترها پیر میشوند
عاشقان میآیند و میروند
عکسها، سوراخهاییاند بر پردهی خاکستری زمان
از آنها میشود دزدکی به گذشته نگاه کرد
بچهها و بزرگترها را صدا زد
با دوستان در بطریهای شراب را باز کرد.
اینجاست: روزهای جاز و ماشیندزدی
قاپیدن دقایق جادویی خنده.
اگر خانهام را در آتش دیدی
نقرهها را رها کن
عکسها را نجات بده.