برو توی سنگ
من که این کار رو میکنم
بذار یکی دیگه کبوتر بشه
یا بین دندونای ببر له بشه
من خوشحالترم اگه سنگ باشم
سنگ از بیرون معماست
هیشکی هم جوابشو نمیدونه.
توش اما باید خنک باشه و ساکت
اگه یه گاو با همه وزنش روش پا بذاره
یا اگه یه بچه پرتش کنه تو رودخونه
فرقی نمیکنه، سنگ آهسته و آروم آروم
تا کف رودخونه پایین می ره
اونجا ماهیا میآن و میکوبن بهش وُ
به صداش گوش میدن.
من اینو خودم دیدم، وقتی دو تا سنگ رو بزنی به بهم
جرقه میزنن،
برای همینه که میگم شاید توش تاریک نباشه
شاید تو دلش یه ماه باشه که از یه جایی میتابه
مثلن شاید از پشت یه تپه
و نورش انقدر هست که بشه سر درآورد
از نوشتههای غریب، از نقشهٔ ستارهها
روی دیوارای دل سنگ.