در آغوش بازوانش میگيرد کودک نيمهخفه شدهاش را، زوزهکشان سراسيمه میدود پلکان آپارتماناش را که مشتعل است. از طبقهی اول به دوم، از دوم به سوم از سوم به جهارم
تا به پشتبام برسد. آنجا، دريچهی هوایی، چسبيده به دودکش: پايين را نگاه میکند میتواند بشنود صفير شعلههايی را که بالاتر و بالاتر میآيند.
سپس بیحرکت و ساکت میشود و آرامشاش را تا آخر حفظ میکند. تا لحظهای که به ناگاه پلکهايش را میبندد. بر لبهی بام گام برمیدارد و دستهايش را به جلو پرت میکند او کودکش را پايين انداختهاست
دوثانيه قبل از آنکه خودش پاپين بپرد.