ديرگاه در شب

ديرگاه در شب


رنگى كه شب را تجزيه مى‌كند
ميزى كه گِردش نشسته‌اند
جامى بر پيشْبخارى
چراغ، دلى است كه تهى مى‌شود.

اينك سالى ديگر
شيارى ديگر!
هيچ بدين انديشيده بوديد؟

پنجره، چار گوشه‌يى كبود مى‌افكند.
در، خودى‌تر است.

يكى بدرود
ندامت و جنايت.
خدا نگهدار!
و مى‌افتم
به زاويه‌ى مهربان آغوشى كه مرا بپذيرد.
از گوشه‌ى چشم، همه آنان را مى‌بينم كه سرگرم نوشيدنند
مرا ياراى جنبيدن نيست
آنان نشسته‌اند
ميز، گرد است و
ذهن ِ من نيز:
مردمان را همه به خاطر مى‌آورم
حتا آنان را كه رفته‌اند.

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.