میان رفتن و ماندن

میان رفتن و ماندن


روز
شفافيتى است استوار
گرفتار
در لق لقه‌ى ميان رفتن و ماندن.

همه طفره‌آميز است آن‌چه از روز به چشم مى‌آيد:
افق در دسترس است و لمس ناپذير.
روى ميز
كاغذها
كتابى و
ليوانى.-
هر چيز در سايه‌ى نام خود آرميده است.

خون در رگ‌هايم آرام‌تر و آرام‌تر برمى‌خيزد و
هجاهاى سرسختش را در شقيقه‌هايم تكرار مى‌كند.
چيزى برنمى‌گزيند نور،
اكنون در كار ديگر گونه كردن ديوارى است
كه تنها در زمان ِ فاقد ِ تاريخ مى‌زيد.

عصر فرا مى‌رسد.
عصرى كه هم‌اكنون خليج است و
حركت‌هاى آرام‌اش
جهان را مى‌جنباند.

ما نه خفته‌ايم و نه بيداريم
فقط هستيم
فقط مى‌مانيم.

لحظه از خود جدا مى‌شود
درنگى مى‌كند و به هيأت گذرگاهى درمى‌آيد كه ما
از آن
همچنان
در گذريم…

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.