به بچهم گفتم:
– سخت نگير بچه!
گُف: – نمىتونم نمىتونم
حتماً باس برم.
سفرهاى خاصّى هس
تو رؤياهايى از يه قماش ديگه.
لولو به لئونارد گف:
– يه انگشتر الماس ميخام.
لئونارد به لولو گف:
– كوفت هم گيرت نمياد!
از هيچّى، مقدار خاصّى وجود داره
تو رؤيايى از يه قماش ديگه.
سه نفر
افتادن رو خط تلفن من.
سِوُميه گف:
– خدا مال من نيست.
اختلال مُحتَمله
تو رؤيايى از يه قماش ديگه.
از يه رودخونه به يه رودخونهى ديگه
بالاى شهر و پايين شهر
وقتى رؤيا از اين ور و اون ور تيپّا بخوره،
خُب احتمال ِ اختلال
زياده ديگه.