من جین و جاز و جزیزهی گنج را خیلی دوست دارم
طوطی جان سیلور را، بالکنهای نیو اورلئان را هم
من عاشق مارک تواینام و کشتیهای بخارِ میسیسیپی و سگهای آبراهام لینکون
اما امریکایی نیستم آیا این دلیل میشود که خلبان فانتوم، مرا برگرداند به عصر حجر؟
امریکا
بیا تحفههایمان را عوض کنیم. سیگارهای قاچاقیات را بگیر
به ما سیبزمینی بده
تفنگهای طلایی جیمز باند را بگیر
خندههای مرلین مونرو را به ما بده
سرنگهای هروئین زیر درختها را بگیر
به ما واکسن بده
نقشهی زندانهای نمونهات را بگیر
به ما خانههای روستایی بده.
کتابهای میسیونریات را بگیر
به ما کاغذ بده تا شعر بنویسم و رسوایت کنیم
آنچه را نداری بگیر
آنچه را داریم بده
راه راههای پرچمت را بگیر
ستارهها را به ما بده
محاسن مجاهدان افغان را بگیر
به ما ریش پُر از پروانهی والت ویتمن را بده
صدامحسین را بگیر
آبراهام لینکون را بده
یا به ما هیچکس را نده
ما گروگانهای تو نیستیم
و سربازهای تو سربازهای خدا
بیچارگان، سرزمینمان، سرزمین خدایان غرقشده
خدایان فتوا
خدایان آتش
خدایان اندوه که خاک و
خون را در ترانه، باهم میآمیزند بیچاره ایم، خدای ما خدای بیچارگان است
که از پهلوی کشاورزان زاده میشود
گرسنه
و تابناک
و سرش را هم زیادی بالا گرفته است
امریکا، ما مردهایم
بگذار سربازانت بیایند.
آنانی که آدمی را میکشند، بگذار دوباره زندهاش کنند
ما همان غرقشدگانیم، عزیزبانو، غرقشدگان
تو بگذار آبها روان شوند…