دست | کرول ان دافی

دست | کرول ان دافی


تو که نیستی، وقت قدم زدن دست باد را می‌گیرم،
دستان نامرئی و خیالی باد را
اما دیگر انگشتانم بافته نمی‌شوند لای انگشت‌های تو.
گنگ و آرام در قلبم، با من حرف می‌زنی.

من دست باد را مي‌فشرم، برگ‌های شرابی‌رنگ را له می‌کنم،
و همه‌چیز ناگهان طلایی‌رنگ می‌شود. مشکوکم
به اینکه نکند واقعاً دست تو در دستم باشد آن‌طور که
همیشه وقتی اینجا بودی، دستم را می‌گرفتی.

چه می‌گویی در قلبم؟ سرم را خم می‌کنم تا بشنوم و
حس می‌کنم دستت بلند شده تا موهایم را نوازش کند،
مثل همین باد که درختان نق‌نقوی بالای سرم را ناز می‌کند.
حالا اما صدایت را خوب می‌شنوم، دارد از عشق حرف می‌زند.

 

درباره‌ی یگانه وصالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.