در شب زمستانى
شتابان مىگذرد مرد سپيد ِ سطبر بالايى
مرد سپيد ِ سطبر بالايى
آدمكى برفى است
با چپق چوبين ِ كوچكى
آدمكى برفى است
كه سرما سر در پىاش نهاده
به دهكدهيى مىرسد
به دهكدهيى
و به مشاهدهى روشنايى
اطمينان حاصل مىكند
به خانهى كوچكى درمىآيد
بىآن كه حلقه به در زند
به خانهى كوچكى
بىحلقه به در كوفتن
تا گرم شود
تا گرم شود،
بر آتشدان تفته مىنشيند
و بناگاه ناپديد مىشود
و از او هيچ به جا نمىماند جز چپقش
ميان ِ مشتى آب
بجز چپقى چوبين
و كهنه كلاهى نمدين.